سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 89/11/19 | 10:46 عصر | نویسنده : بهاره جعفرزاده

 

روز خوشحالی انقدر خوشحالم که نمیدونم چطور بگم چی بگم!!!

 

بلاخره تمام شد همه چی تمام شد به هزاران تلاش و یکم بند پ دیگه تمام شد

 

بهاره فارغ شد از درس فارغ تحصیل شدم که انشاالله سال اینده مثل بیشتر شما ها دانشجو بشم

 

ساعت 2 بود بعد از درست کردن غذا به داداش گفتم بریم مدرسه ببینم چی شده…مثل همیشه یکم نا امید بود دیگه برام فرقی نمیکرد که چی میشه کلا من ادم خیلی بیخیالم برا درس تا حالا نشد اشک ناراحتی بریزم برای درس هیچ وقت…وقتی رسیدم رفتم تو اتاق دفتر دار و پرسیدم اعتراضا اومدن؟ گفت اره گفت اسمت؟ اسممو گفتمو گفت برات یه اتفاقی افتاده با لبخند گفت… منم منتظر بودم تا نگاه کنه گفت 10 شدی وای نمیدونید داد زدم و گفتم واییییییییییییییییییییییی اشک شوق اومد تو چشمام و گفتم شکر گفت 1 دونه بود گفتم اره فارغ تحصیلی بود دیگه همشون خوشحال شدن و گفتن فردا مدارک فارغ تحصیلی بیار

 

خیلی خوشحال شدم خیلی…

 

وقتی اومدم بیرون ماشین جلو دره مدرسه بود  داداشم  نگاهم کرد منم 2تا دستمو مشت کردم و با خنده گفتم قبول شدم …

بعد هم به مامان زنگ زدم گفتم مامان نشد قبول نشدم مامانمم چیزی نگفت بیچاره بعد داد زدم گفتم مامی قبول شدممممممم....

 

بعد هم  به پسر عمو جان اسمک  دادم .

 

به خاله زنگ زدم که سفارش کرده بود از شوهر خاله جان تشکر کردم...

 

در کل روز خاصی بود  5 عصر زدم بیرون کار داشتم بعد رفتم پیش دوستام تا 9

9 هم رفتم پیتزا سفارش دادم اومدم خونه تک خوری کردم اخه کسی خونه نبود .

 

روزی بود که در کنار عزیزام بودم و خوشحال بودم بارون هم حسابی زد ولی همچنان من بیرونمو رفتم چون چتر رو بار بارون ساختن.

 

ممنونم از همه دوستانی که توی این مدت نگران بودم و دیگه راحت شدن به خصوص خودم.

تشکر ویژه از شوهر خاله جان که ما رو فارغ تحصیل کرد.

موندم شطوری این همه شیرینی بدم نذرامو بدم البته من همیشه غذا نذر میکنم و میبرم به نیازمندا میدم.

در یک کلام بهترین روز بود از همه لحاظ...به خصوص...!

 

تشکر از همه شما که همیشه هستید و خواهید بود

 

بلاخره فارغ تحصیل شدم از دوره پیش دانشگاهی انشاالله دکترا

 

برای سلامتی خودتون صلوات بفرستید

 

یا علی