سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 89/11/30 | 5:25 عصر | نویسنده : بهاره جعفرزاده

سلام به تک تک شما ...

 

بازم سوال از نو خاص!!!

1)وقتی کسی رو میرنجونید چه کار میکنید؟


2)آخرین کادوی که گیرتون اومد چی بود؟


3)بدترین درد جسمی چیه؟


4)خواننده مورد علاقتون؟


رادیو جوان 4 اسفند تولدتته تولدتت هزاران بار مبارک امیدوارم همیشه بهترین شبکه باشی دوستت دارم خیلی زیاد...


تو بهترین لحظاتم کنارم بوده و هیچ وقت هیچ وقت تنهام نمیزاره مخلصتم رادیو جوانم...


 


 




تاریخ : سه شنبه 89/11/26 | 4:29 عصر | نویسنده : بهاره جعفرزاده

 

 

 

سلام به همه دوستان عاشقم...


روز والینتاین چی دادید؟


روز والینتاین چی گرفتید؟


گل

شکلات

کادو

بوس


من خودم جشن  بودم جای شما خالی 11 نفر بودیم و جشن گرفتیم سپیده جان زحمت کشید و تدارک دید و در اولین فرصت وبلاگش رو آپ میکنه.

www.marzbanname.blogskay.com

جاتون خالی حسابی خوش گذشت  کیک بسیار زیبای سفارش داد و جشن توپی گرفت بیشتر میگم که داخل وب خود سپیده جونم ببینید و توضیح میده بهتون .


امیدوارم همیشه برای تک تکتون روز عشق باشه






تاریخ : سه شنبه 89/11/19 | 10:46 عصر | نویسنده : بهاره جعفرزاده

 

روز خوشحالی انقدر خوشحالم که نمیدونم چطور بگم چی بگم!!!

 

بلاخره تمام شد همه چی تمام شد به هزاران تلاش و یکم بند پ دیگه تمام شد

 

بهاره فارغ شد از درس فارغ تحصیل شدم که انشاالله سال اینده مثل بیشتر شما ها دانشجو بشم

 

ساعت 2 بود بعد از درست کردن غذا به داداش گفتم بریم مدرسه ببینم چی شده…مثل همیشه یکم نا امید بود دیگه برام فرقی نمیکرد که چی میشه کلا من ادم خیلی بیخیالم برا درس تا حالا نشد اشک ناراحتی بریزم برای درس هیچ وقت…وقتی رسیدم رفتم تو اتاق دفتر دار و پرسیدم اعتراضا اومدن؟ گفت اره گفت اسمت؟ اسممو گفتمو گفت برات یه اتفاقی افتاده با لبخند گفت… منم منتظر بودم تا نگاه کنه گفت 10 شدی وای نمیدونید داد زدم و گفتم واییییییییییییییییییییییی اشک شوق اومد تو چشمام و گفتم شکر گفت 1 دونه بود گفتم اره فارغ تحصیلی بود دیگه همشون خوشحال شدن و گفتن فردا مدارک فارغ تحصیلی بیار

 

خیلی خوشحال شدم خیلی…

 

وقتی اومدم بیرون ماشین جلو دره مدرسه بود  داداشم  نگاهم کرد منم 2تا دستمو مشت کردم و با خنده گفتم قبول شدم …

بعد هم به مامان زنگ زدم گفتم مامان نشد قبول نشدم مامانمم چیزی نگفت بیچاره بعد داد زدم گفتم مامی قبول شدممممممم....

 

بعد هم  به پسر عمو جان اسمک  دادم .

 

به خاله زنگ زدم که سفارش کرده بود از شوهر خاله جان تشکر کردم...

 

در کل روز خاصی بود  5 عصر زدم بیرون کار داشتم بعد رفتم پیش دوستام تا 9

9 هم رفتم پیتزا سفارش دادم اومدم خونه تک خوری کردم اخه کسی خونه نبود .

 

روزی بود که در کنار عزیزام بودم و خوشحال بودم بارون هم حسابی زد ولی همچنان من بیرونمو رفتم چون چتر رو بار بارون ساختن.

 

ممنونم از همه دوستانی که توی این مدت نگران بودم و دیگه راحت شدن به خصوص خودم.

تشکر ویژه از شوهر خاله جان که ما رو فارغ تحصیل کرد.

موندم شطوری این همه شیرینی بدم نذرامو بدم البته من همیشه غذا نذر میکنم و میبرم به نیازمندا میدم.

در یک کلام بهترین روز بود از همه لحاظ...به خصوص...!

 

تشکر از همه شما که همیشه هستید و خواهید بود

 

بلاخره فارغ تحصیل شدم از دوره پیش دانشگاهی انشاالله دکترا

 

برای سلامتی خودتون صلوات بفرستید

 

یا علی 

 




تاریخ : دوشنبه 89/11/18 | 1:39 عصر | نویسنده : بهاره جعفرزاده

جوونی آدم مثل صبح یه روز زیباست

مثل زندگی که هر جور بهش نگاه کنی زیباست

 





تاریخ : جمعه 89/11/15 | 11:52 عصر | نویسنده : بهاره جعفرزاده

1)اولین الویت ارزوهاتون کدومه؟

2)بهترین آرزوتون رو بگید؟

3)به چه آرزوی نرسیدید؟

 

تازه متوجه  شدم حال مادربزرگ دوستم بهاره بده از همه شما خواهش میکنم برای سلامتیش دعا کنید این تنها کاریه که از کمک من بر میاد


برای سلامتی ایشون نفری 5 تا صلوات بفرستید .ممنونم

 




تاریخ : سه شنبه 89/11/12 | 1:8 صبح | نویسنده : بهاره جعفرزاده

 

اعتماد به نفس ضعیف یکی از مهم ترین دلایل گرایش به شک و بدبینی است آدم های شکاک همیشه احساس بی کفایتی و ناتوانی در مقابل دیگران دارندحس حسادت در آن ها بسیار بالاست که در واقع ناشی از اعتماد به نفس ضعیف آن هاست.

در میان اطرافیان خود حتما افراد شکاک و بدبین را دیده اید. کسانی که اغلب نیمه خالی لیوان را می بینند، به همه چیز بدبین و دائما نگران وقوع رخدادهای منفی و اتفاقات ناخوشایند هستند. واقعیت این است که یکی از شایع ترین مشکلات روان پزشکی «بدبینی» است. اگر این عارضه بیش از حد معمول در فرد بروز پیدا کند می تواند به یک از خطرناک ترین بیماری ها تبدیل شود و زندگی فردی و اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار دهد. شاید بدبینی و شک همیشگی، تفسیر نادرست از رفتار دیگران و محیط پیرامون باشد. یعنی حالتی که در آن فرد، همه چیز حتی نکات مثبت و خوب را منفی تفسیر می کند و نه تنها برعقیده خود پافشاری می کند بلکه از دیگران هم می خواهد مثل او فکر کنند و نظرات او را بپذیرند! شاید بتوان گفت بدبینی در خانم ها بیشتر رایج است اما در آقایان می تواند مشکل سازتر شود.

برای بررسی بیشتر شک و بدبینی به سراغ زهرا نیکخواه، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی رفتیم.وی درباره بدبینی مرضی یا بدبینی به عنوان نوعی شک توضیح می دهد: نوعی اختلال روان شناختی به نام پارانویا وجود دارد که همان بدبینی مرضی است. فرد مبتلا به پارانویا به هر چیزی شک می کند، نسبت به همه چیز سوءبرداشت دارد. بدبینی این افراد از شک و دودلی فراتر می رود و آن ها نسبت به احساس منفی خود درباره محیط پیرامون، اطمینان دارند، این احساس منفی در تمام زندگی فرد مبتلا به پارانویا جریان دارد و زندگی فردی و اجتماعی او را تحت تاثیر قرار می دهد. این افراد حتی از لطف و محبت دیگران سوءبرداشت می کنند و خوبی آن ها را درک نمی کنند. آن ها معمولا دچار توهم می شوند و صحنه های غیرواقعی و صداهایی را می شنوند که دیگران از شنیدن یا دیدن آن ها عاجزند. پارانویا در واقع یک اختلال شخصیتی محسوب می شود و درصد کمی از افراد جامعه به آن مبتلا هستند. این عارضه با درمان دارویی قابل کنترل است و درمان شدنی نیست. بیمار مبتلا به پارانویا درست مثل فرد مبتلا به دیابت یا بیماری قلبی همواره باید دارو بخورد و از آن جا که روان درمانی در این بیماران خوب جواب نمی دهد، بیماری باید با دارو کنترل شود.

انواع شکاکیت اخلاقى

شکاکیت اخلاقى عبارت است از این دیدگاه که درباره اخلاق، درباره درست و   نادرست، خوب و بد، فضیلت و رذیلت، ما نمى توانیم هیچ دانشى داشته باشیم یا   دانش ناچیزى مى توانیم داشته باشیم (نک: معرفت اخلاقى، بند3). این یکى از مجموعه دیدگاههایى است که تفسیرهاى فلسفى و سنتى اخلاق را به چالش مى طلبند یا آن را محدود مى کنند. نسبت گرایى اخلاقى2 ادعا مى کند که حقایق اخلاقى به آداب و رسوم فرهنگى یا تعهدات شخصى وابسته اند (نک: نسبت اخلاقى)؛ ذهنیت گرایى اخلاقى3 ادعا مى کند که حقایق اخلاقى از رهگذر ترجیحات، احساسات و دیگر حالتهاى نفسانى اشخاص تعین مى یابند؛ خودگروى اخلاقى4 عبارت است از این دیدگاه که این همواره الزامى است که منافع شخصى خود را افزایش دهیم (نک: خودگروى و دیگرگروى). این مواضع از پاره اى از همان مشکلاتى درباره اخلاق نشأت مى گیرند که انگیزه شکاکیت اخلاقى است؛ هرچند این دیدگاهها به معناى دقیق کلمه مواضع شکاکانه نیستند، زیرا همه آنها با این ادعا سازگارند که ما نسبت به درست و نادرست، خوب و بد، و فضیلت و رذیلت شناخت گسترده اى داریم.


 

 




تاریخ : شنبه 89/11/9 | 1:46 صبح | نویسنده : بهاره جعفرزاده

خدایا خوب می بینی در این دنیای نامردی
دلی مظلوم می میرد به زیر ِ پا ی نامردی
صدای درد همسایه و چشمی بی خبردر خواب
تن کودک چه می لرزد!شب از سرمای نامردی

ببین دستان مردی راپراز تشویش نانی سرد...
و زخم قلب یک مادر پر از لا لای نامردی
بیان حس یک دفتر به دور ازواژه ی مردی
قلم ها اشک می ریزند سر امضای نامردی
تمام روزها ابری وَ دنیا جای ماندن نیست
خدایا یک نشانی ده ..نباشد جای نامردی




تاریخ : سه شنبه 89/11/5 | 7:54 عصر | نویسنده : بهاره جعفرزاده

درود به همه شما دوستان


نگرانی

استرس


آخرین باری که نگران شدید یا شما دچار استرس شدید کی بوده برای چی بود؟

بزرگترین نگرانی شما چی بوده؟


زندگی بدون استرس یعنی چی؟


و

.

.

.


هر چیزی درباره استرس و نگرانی میدونید بگید .

سلامت باشید و زندگی بدون نگرانی و استرس رو برای تک تک شما ارزو میکنم.

 

 در آخر یک آرزو برای یکی از دوستان خودتون بکنید ...

 

 




تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 1:17 صبح | نویسنده : بهاره جعفرزاده

 

(این 2 تا عکس هم از خواننده مورد علاقه من که از صداش لذت میبرم )

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به
ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان
منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر
ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود،
دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه
ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی
کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم. روز موعود
فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی
که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد....  ملکه آینده
چین می شود. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.

 

سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه
گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید. روز ملاقات فرا
رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار
زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند. لحظه موعود فرا
رسید. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام
کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود.

 

همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی
سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به
ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند: گل صداقت... همه دانه
هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!

 

برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو