وبلاگ :
شاپرك هميشگي من تويي
يادداشت :
گفتگوي ديدني...
نظرات :
0
خصوصي ،
14
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بهزاد
يه فردي ميره پيش يه بزرگي از دور ميبينه که اون مرد بزرگ با احترام و 4 زانو نشسته وقتي ميرسه پيشش بزگ مرد به احترامش بلند ميشه و 2باره به همون حالت ميشينه طرف ازش ميپرسه چرا راحتتر نميشيني؟ چرا اينقدر اذيت ميکني خودتو؟ مرد بزرگ ميگه اخه کسي پيشمه ؛ طرف ميگه آخه قبل من هم همونجوري نشسته بودي مرد بزرگ ميگه : تو نبودي اما خودم که بودم
به نظر من بايد نوع فکرمونو عوض کنيم اگه تو يه شهري زندگي ميکني تنها ؛ به احترام خودت بايد وجودتو نازنين و نازنينتر کني